دیروز بعد از ظهر قرار بر آزادی اکبر منتجبی بود و خانواده ها ی ایشان و وحید پوراستاد و احسان مهرابی تا پاسی از شب منتظر آزادی آنها مقابل درب زندان اوین ماندند و نتیجه ای نگرفتند.به امید آزادی این روزنامه نگاران با سابقه
یادداشتی از علی منتجبی در وبلاگ همکلاسی
این جملات را به جهت اینکه متنی سیاسی نوشته باشم نمی گویم.دیشب خواب قوچانی را دیدم و این متن را برای علاقه ی شخصی ام به وی نوشتم.این چند روز بارها و بارها شد زمانی که داشتم به قوچانی و زندانی بودنش و اتهاماتش فکر می کردم؛بغض گلویم را می گرفت و اشک از گوشه ی چشمانم روان میشد؛تا اینکه دیشب خواب آزادی اش را دیدم.خواب دیدم که در فضای روزنامه ی اعتماد ملی در کنار عمویم اکبر منتجبی ایستاده ام و محمد قوچانی از درب وارد می شود و همگی از آمدن او اشک شوق می ریزند و برایش جشن می گیرند هرچند که لاغر و نحیف شده بود.
در شرایطی که رای های ما را قولوپ قولوپ بالا کشیده اند و در نهایت پررویی از ما می خواهند دکتر احمدی نژاد را رئیس جمهور بدانیم و بدتر از همه آنکه بهترین روشنفکران و فعالان سیاسی و مطبوعاتیان پاک را به دست ناپاکترین آدمیان سپرده اند تا مبادا از ذره ای شکنجه در قبال این پاکان دریغ شود؛دروغگویان آمده اند و شروع به جریان سازی علیه این پاکان کرده اند که همگی اشان به دست نشانده ی منافقین و آن آمریکای خبیث بودن و ....... اعتراف کرده اند و الآن است که فیلم اعتراف هایشان پخش شود؛این جلات را که خواندم به یاد ۴ سال قبل گفتم که محمود احمدی نژاد همیشه دم از این می زد که قصد دارد اسامی مفسدان اقتصادی را اعلام کند و همیشه می گفت اسامی اشان در جیبم است! دربیارم؟بگم؟و....... و این جریان چهار سالادامه داشت بدون اینکه اسامی مفسدان اعلام شود.
ادامه مطلب ...