یادداشتی از علی منتجبی در وبلاگ همکلاسی
این جملات را به جهت اینکه متنی سیاسی نوشته باشم نمی گویم.دیشب خواب قوچانی را دیدم و این متن را برای علاقه ی شخصی ام به وی نوشتم.این چند روز بارها و بارها شد زمانی که داشتم به قوچانی و زندانی بودنش و اتهاماتش فکر می کردم؛بغض گلویم را می گرفت و اشک از گوشه ی چشمانم روان میشد؛تا اینکه دیشب خواب آزادی اش را دیدم.خواب دیدم که در فضای روزنامه ی اعتماد ملی در کنار عمویم اکبر منتجبی ایستاده ام و محمد قوچانی از درب وارد می شود و همگی از آمدن او اشک شوق می ریزند و برایش جشن می گیرند هرچند که لاغر و نحیف شده بود.
سلام
آخیییییی....
ئلم تنگ شده واسش